چرکنویس مصطفی

یادداشت‌های پراکنده درباره موضوعات مختلف و نامرتبط

چرکنویس مصطفی

یادداشت‌های پراکنده درباره موضوعات مختلف و نامرتبط

مرگ!

وقتی به خودکشی فکر میکنم تمام خواسته‌ام اینه که تمام بشه

تمام بشه هر چی میبینم

هر چی حس می‌کنم

و یا هر چی که بهش فکر می‌کنم

تا آزاد باشم

تا به این فکر نکنم که برای نون فردا چیکار کنم

تا اینکه فکر نکنم که برای فردا چه اتفاقاتی قراره بیافته

تا اینکه فکر و خیالم راحت بشه و من از دست این بازیا خلاص بشم

هر روز باید از خواب بیدار بشم غذا بخورم و دستشویی برم و کار کنم و با خانمم چه رفتاری کنم و با فلان شخص چه حرفایی بزنم و به کی پول بدم و  به کی پول ندم و از کی تو دادگاه شکایت کنم و نکنم و خبرا رو بخونم فلان کشور به فلان جا حمله کرد و سکه قیمتش رفت بالا و چه و چه وچه...


آخرش مرگه!

مرگ!

و نهایت خاکیم و خاک!

همین یه کلمه بسه.

همین یه کلمه بسه واسه رها شدن. واسه اینکه اگر دیدیم نمیشه و نمیخوایم تلاش کنیم، قرار نیست تلاش کنیم و به درک!