دقیقا چرا فکر میکنم گه خاصی هستم؟
من هیچ گه خاصی نیستم. من هیچی نیستم. من اصلا یه تیکه آشغالم. نه کارمو بلدم انجام بدم، نه میدونم زندگی چیه. ریدم آقا، ریدم.
کاش به دنیا نمیومدم.
کاش اصلا منی وجود نداشت.
۲۸ سالمه و اصلا نمیدونم کجام!
دارم به بچههای راهنمایی عربی، دینی و قرآن درس میدم.
حتی نمیدونم دارم چه کار میکنم.
زندگیم کاملا آشفته است. همه چیز رو سپردم به شانس و خدا.
شلم شوربا!
ازدواج و پایاننامه و خروج خرکی از دانشگاه و کوچ به شهر کوچک و یک سال برنامه نویسی و سربازی و یهویی سرباز معلمی.
دو سال تمام هیجان!
و البته همین رو هم میخواستم. خروج از منطقه امن! و چقدر چرت و پرت دیگه!